دفتر جرم مرا روز جزا باز نکن ...
از:
پدری که در آستانه مرگ ایستاده است.
و عبور شتابناک زمان، به باور جانش نشسته است.
و حیات این جهان را پشت سر نهاده است،
و تسلیم روزگار گشته است.
و به نکوهش دنیا پرداخته است.
به:
فرزندی که دل به آرزوهای محال سپرده است.
و پای در مسیر نیستی نهاده است.
و به بندگی دنیا در آمده است.
و به تجارت غرور مشغول گشته است.
و زمین خورده و خاکمال شهوتها شده است.
تجربه عینی و آشکار من از بدعهدی و بی وفایی دنیا و طغیان و سرکشی روزگار از یک سو، و آغوش گرم و گشاده ی آخرت از سوی دیگر،
وادارم ساخت که تمام هوش و حواسم معطوف خودم باشد، لحظه ای چشم از خودم برندارم و به دیگری نسپارم.
فهمیدم که من پیش و بیش از آنکه مسئول مردمان باشم، وظیفه دار خودم هستم. و بر این دریافت و دغدغه ام عقل نیز صحه گذاشت و از افتادنم به دام هوای نفس، باز داشت. و تکلیفم را بی هیچ پرده و پیرایه ای روشن ساخت.
فرزند جانم!
وصیت و سفارش من به تو:
پروای از خداست،
و پایبندی به دستورات او.
و آباد ساختن دلت با یاد او.
و به چنگ آوردن دستآویز او ...
-------
آیین زندگی(وصایای امیرالمومنین به امام حسن مجتبی)، ترجمه و توضیح: سید مهدی شجاعی
بهترین کتاب زندگی. حتی هنوز دقیق یادم هست هشت سال پیش چگونه بدستم رسید.
بعضی ها هم هستند
هنوز برنده جایزه ای نشدن
که بر فرض اگر هم بشوند، جایزه شون مثل
رتبه یِ اولِ روزنامه دیواری هایِ با موضوعِ بیست و دو بهمنِ مقاطع ِ سومِ مدارسِ پسرانهِ ابتداییِ ناحیهِ یکِ منطقهِ دوِ شهرِ تهران
میمونه.
بعد توی بوق و کرنا میکنند و به همه جا سفارش میشه همه جا خبر بزنند.
بعد این آقا یا خانم توی سی سالگی میشه مدیر فلان معاونت. سی سالگی که چه عرض کنم از الان خیز بر می دارد.
بعد می نالیم که چرا جامعه مون اینطوریه!
به نظرتون مدیری که اینجوری رشد کرده باشه (برفرض اینکه از رانت و این ها هم استفاده نکرده باشه) میفهمه سرباز چیه؟ میفهمه این همه حاجی کشته شد یعنی چی؟ میفهمه بخاری نفتی توی کلاس چیه؟
نه.
او اون موقع به فکر اینه که فلان همایشش چهارتا آدم خارجی بیشتر داشته باشه و همه چیزش به بهترین شکل برگزار بشه.
به خدا، فکر کنم؛
خانم شیرین عبادی، که صلح نوبل گرفت این کارها را نکرد!!!
ای مــــوی دلارایت مجموعه زیبایـــــی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم
مجموع: بسامان
استاد سخن، سعدی
تف به زندگی ایی
که نه میدونی چی ازش میخوای
و نه میــدونی چی نـــمیخوای ازش!
با یک کتاب،
با یک فیلم،
با یک آهنگ،
با حرف همسایه یا یک دوست؛
هی ورق عوض میکنی.
چه میـــشد اگر آدم بعد از بچگی یکهو بزرگ میشد؟!
و جوانی ایی در کار نبود ...
من نرد عشق به جوانی باخته ام ...
یک تف هم به زندگی ایی که
کسی توش میتونه بدون اجازه دوستت داشته باشه