ا ی ن گ و ن ه

همه چیز خراب شد پس باید از اول شروع کرد ...

۹۸ مطلب با موضوع «اعترافات» ثبت شده است

عربده

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد...

۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۲:۰۲ ۴ نظر
بوتیمار ...

غریب

من گرچه اینجا آشیان دارم غریبم...

۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۹:۱۵ ۰ نظر
بوتیمار ...

شهید

مگر افتخاری بزرگتر از شهادت وجود دارد؟!
فکرش را بکن: 
عزیزترین هستی، پیشِ او...
و از همه مهم‌تر
کنار سالار شهیدان نفس می‌کشی؛
مگر نعمتی بالاتر از این پیدا می‌شود؟!
۱۹ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۵ ۱ نظر
بوتیمار ...

جرم

دفتر جرم مرا روز جزا باز نکن ...

۰۸ تیر ۹۵ ، ۲۱:۴۶ ۲ نظر
بوتیمار ...

ماه

امشب؛
بعد از همان حرف های آخر؛
نگاه و این حرف ها را می گویم؛
در مسیر برگشت؛
چه در اتوبان حکیم، چه رسالت و چه صیاد،

ماه حسودی‌اش شده بود و هی طنازی می کرد؛
از همان عشوه های دختری که میگفتی در فیلم جمعیت دیده بودی؛
آخر از حمام که نیامده بود بیرون. چهارده روز صبر کرده بود تا قرص کامل گردد.

میدانی چیست؟!
اگر دروغ نگفته باشم
شاید یکی دو بار نگاهم به‌اش افتاد.
ولی
شاید نمی داند؛
هرچقدر هم تلاش کند
به گرد پشت پایت هم نمی‌رسد...
۰۱ تیر ۹۵ ، ۲۲:۲۵ ۰ نظر
بوتیمار ...

صادق

صداقت یعنی وقتی یک نفر را دوست داری، بپری بغل‌شـ کنی و ببوسی اش
(البته با حفظ شئونات اسلامی)
یا وقتی دلت برای کسی تنگ می شود، زنگ بزنی و به او بگویی چقدر دلم برایت تنگ شده است...
یا حتی وقتی چند هفته ای می شود که از دست پارسا عصبانی هستی؛ به جای کم محلی، به او بگویی که چقدر از دستش ناراحت هستی.

خلاصه طاقچه بالا نگذاری...

چقدر همه‌مان صادق نیستیم،
و چقدر این موضوع (الان) دارد به من آسیب می‌زند:
نه فقط به خاطر صادق نبودن خودم (که همیشه تلاش کرده ام باشم)؛
...
۳۰ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۷ ۰ نظر
بوتیمار ...

ماه

شب وصـل است و با دلبـر  مرا لب بر لب است امشــب
شبی کز روز خوشتر باشد آن شب امشب است امشب

به چشمی روی آن مه بینم از شوق و به صد حسرت
ز بیــم صبح چشــم دیگرم بر کوکـــب است امشــب

دلا بـــــردار از لب مــهر خاموشـــی و با دلبـــــر
سخن آغاز کن هنگام عرض مطلب است امشب


----
هاتف اصفهانی


خدایـــــــا شــــــکرت...
۲۳ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۰ ۲ نظر
بوتیمار ...

توکل

خدایا
به توکل نام اعظمت ...
۲۲ خرداد ۹۵ ، ۰۴:۳۷ ۰ نظر
بوتیمار ...

دلشدگان

ما دلشــــدگان خسرو شیـــــرین پناهیم
ما کشته مهــــرخ خورشیـــــد کلاهیــــم
ما از دو جهان غیر تـو ای عشـــق نخواهیم


روزی خواهـــــــــــی فهمیــــــــــد ...
۱۹ خرداد ۹۵ ، ۰۳:۵۶ ۰ نظر
بوتیمار ...

اشتباه

برای هر آدمی موقعیت هایی پیش می آید
که فقط نیاز به این دارد که فکر کند
و بزرگترین کمکی که بقیه میتوانند به او کنند
تنها گذاشتن اوست

شاید یک ساعت
یک روز
یک هفته 
یا یکماه

هر آدمی حق پشیمان شدن دارد
گاهی به وسعت یک زندگی
و کاهی به کوچکی یک حرف یا یک نگاه
یک حرف غلط یا یک نگاه دروغ

فقط اگر بعد از یکماه فکرکردن در ساعت دو بعد از بامداد
فهمید پشیمان است
باید همه را بیدار کند
گریه کند
و به همه بگوید: میخواهم بازگردم...

۱۷ خرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۲ ۱ نظر
بوتیمار ...

تلخ

خب اینکه یکی بیاید صاف بشیند رو‌به‌رویت و بگه میخوام بهت بگم چه شخصیتی داری
و اصلا کارش این باشه
ترسناک به نظر میاد؛

طوری که اینو بهش میگویی: میترسم.
یکی یکی شروع میکنه، از ویژگی های مثبت
همش درسته ...
و بعد از آن منفی ها
دانه دانه
نقاط ضعف
چقدر خوبه یک نفر اینها را بگوید.


قبلا ترها که دوست داشتم جامعه شناسی بخوانم پیش خودم میگفتم:
چه جالب! یعنی دانشی وجود داره که بفهمه درون یک جامعه چه خبره و چی به چیه؛
و چند به چنده؟!
بعدها جلوتر رفتم و فهمیدم میشه. سخت میشه ولی میشه.
فهمیدم همین الانش کلی جامعه شناس داریم که قدر یک آرایشگر نمیداند چه خبر است
و خب یکی دو نفری هستند که میدونند. واقعا میدونند.

امروز پیش این روانشناس یا مشاوره یا هرچی دوباره به اینها فکر کردم.
ناراحت شدم ولی دوباره فکر کردم و دوباره و دوباره...
و دیدم میشه...


از دیروز که مستند رویاهای دم صبح را دیدم ـ که البته خیلی بد و ضعیف بود ـ
دارم به اون دختره فکر میکنم، همونی که سیبیل داشت
همون که میگفت اگه بچه دار بشم و پسر باشه میکشمش.
دارم به این فکر میکنم با شخصیت و خصوصیاتی که من دارم فقط میتونم چنین دختری را خوشبخت کنم 
و بس.    جمله بسییییارجوگیرانه بود. پسش میگیرم

چقدر این دیالوگ فیلم خبرچین خوبه : من واقعا نمیدونم چرا این کار را کردم...

۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۳۷ ۱ نظر
بوتیمار ...

امتحان

امتحان هایی هست که شاید هرکسی درک نکند امتحان است؛
مثل انتخاب بین تعهد و دوست داشتن:
بسیارند کسانی که برای بدست آوردن مطلوبشان، تعهد میدهند؛ تعهدهایی بس سنگین،
و از درون خالی و واهی و پوچ؛
تعهدی که دیگر نامش را نمی توان تعهد گذاشت،
چون اساسا تعهد نیست؛ تظاهر است، فریب است، خود فریبی است.
خب حالا اگر این تعهد بخواهد تضمین آن دوست داشتن شود، بی ارزش است؛
دوست داشتن بی پشتوانه می شود، خالی می شود.
در اصل این انتخاب نیست؛ تو یا باید تعهد و دوست داشتن را با هم انتخاب کنی،
یا دوست داشتن بدون تعهد را که دیگر دوست داشتن نیست،
و یا هیچکدام را انتخاب نکنی و آن را واگذاری...

این فقط یک بخش کوچک از این مساله مهم است. بخش های دیگری هم دارد.

غم همان زیره و این سینه همان کرمان است
پیش من بــاش نرو ... زیره به کرمان نفرست
۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۵۸ ۸ نظر
بوتیمار ...

یار

یارم چو قدح به دست گیرد

بازار بتان شکست گیرد

۰۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۶:۳۰ ۰ نظر
بوتیمار ...

همراه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۱۳
بوتیمار ...

آرزو

خدایا از تو میخواهم که به سبب دانش بی حد خود، برای من خیر و نیکی را برگزینی.

به من الهام کن که آنچه را نیک و درست است، بدانیم و عمل کنیم،
و این را وسیله ای قرار ده تا به آنچه برایمان مقدر فرموده ای خشنود شویم،
و به حکمی که در حق ما کرده ای گردن نهیم.
پس پریشانیِ دو دل بودن را از قلب ما بزدای و ما را به یقینی همانند یقین بندگان مخلص خود یاری نمای.

و مخواه که در شناخت آنچه برای ما برگزیده ای، ناتوان مانیم،
تا آنجا که حرمت تو در چشم ما اندک شود و آنچه مقدر کرده ای پیش ما ناپسند آید؛
و به حالتی دچار شویم که از نیک فرجامی دورتر است و به غیر عافیت نزدیک تر.

آنچه را قسمت‌مان کرده ای و برای ما ناخوشایند است، محبوب ما گردان، و آن حکمِ تو را که دشوار می پنداریم، آسان ساز،
و در دل ما انداز که در برابر آنچه در حق ما خواسته ای، تسلیم تو باشیم،
و نخواهیم که آنچه به تاخیر انداخته ای، پیش افتد؛ و آنچه پیش انداخته ای به تاخیر افتد؛
و آنچه را محبوب توست، ناپسند نداریم،
و آنچه را خوش نمی داری، اختیار نکنیم.


کار ما را به آن سرانجامی که نیک تر است و آن فرجام که پسندیده تر، پایان ده؛
زیرا
تو نفیس ترین چیزها را می بخشی و
بخشش های بزرگی می دهی؛
و هرچه بخواهی همان می کنی و تو بر هر کار توانایی.


---
دعای سی و سوم صحیفه سجادیه

۲۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۷
بوتیمار ...

حرم

شاعری آمد برای ترک سیگارش حرم
عادتش را ترک کرد امـا کبوتر باز شـد



-----
شعر از وبلاگ جامانده


۰۷ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۵۶ ۱ نظر
بوتیمار ...

دو

میگم بد هم نمیشدها
اگه توی دنیا همه ی آدم ها
یکدست و یکرنگ و عمیق بودند.
شایدم بد میشد.
به هرحال از اینکه همیشه و توی هر مقطعی چندنفری
که این خصوصیات رو داشتند
کنارم بودند خوشحالم.
اینم هست که هیچ وقت به خودم اجازه ندادم خیلی به هیچ کدومشون نزدیک بشم
نمیدونم چرا!
شاید به خاطر اینکه ممکن بود بفهمم تصورم ازشون اشتباه بوده است.
به جز یک نفر
که باید زیاد ازش بنویسم.
پسری به نام ...


این دوتا عزیز هم، دوتا از اون چند نفر هستند...
البته بعید است خودشان بدانند

۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۴۴ ۰ نظر
بوتیمار ...

پرویز

برای اینکه دوست داشتنی باشی،
مثل پرویز؛
فقط باید سعی کنی خودت باشی؛
خود خودت...

من پرویز پرستویی هستم...


---
جواب این همه تلاش برای اکران بادیگارد و ... در دانشگاه را با همه سختی‌ها و خستگی‌هایش گرفتم.
جواب شاید فقط فکر کردن یک نفر از این همه دانشجو بود.
راجع به هرچیزی، گذشته، رفتن، زندگی...
و آن لحظه‌ای که او (منظورم پرویز است هااااا....) را روی استیج بوسیدم :)

۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۸ ۷ نظر
بوتیمار ...

ضعیف

بعضی از پسرها یا دخترها آنقدر ضعیف هستند
که به محض اینکه در یک رابطه شکست می‌خورند؛
از تنهایی‌شان، از غرورشان، از لج‌شان؛
نمی‌دانم از چه‌شان؛
در یک رابطه‌ی بی‌محاباتر، بچگانه‌تر و احمقانه‌تر فرو می‌روند،
غافل از اینکه این رابطه ناپایدارتر از آنچه قبلا تجربه کرده‌اند، است.

شاید مثل کسی که در یک باتلاق گیر کرده است...
۱۱ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۴۰ ۲ نظر
بوتیمار ...

رابطه

گاهی خودخواهی در روابط بین آدم ها، قصه را تلخ می‌کند؛
و گاهی هم خیلی تلخ ...

شاید تلفن همراه و کاورش مثال خوبی باشد هرچند در مثل مناقشه نیست:
خریدن یک کاور چینی ارزان برای یک گوشی مدل بالا یا به عکسش. یعنی تو یک سطحی از خوبی یا بدی داری بعد توقع داری طرف مقابل هیچ ایرادی نداشته باشد و بهترین باشد.
یا از فلانی توقع داری فلان کار را انجام دهد ولی خودت اصلا به انجام اون کار فکر نمی‌کنی.
نمیگم همه چی بِده و بستون بشه، فقط از الکی هالو بودن بقیه و همان خودخواهیشان احساس خوبی ندارم... 

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۹ ۹ نظر
بوتیمار ...