ا ی ن گ و ن ه

همه چیز خراب شد پس باید از اول شروع کرد ...

۹۸ مطلب با موضوع «اعترافات» ثبت شده است

گریه

خیلی موقع ها
وقتی دارم با کسی صحبت کنم
انقدر که میخوام گریه کنم
و جلوش رو می گیرم؛
صدام به لرزه میافته.
احساس میکنم طرف هم کاملا میفهمه اینو ...

این اتفاق هیچ موقع در برخورد با یک آدم کله گنده نمیافته؛
فقط کافیه یا طرف بزرگ باشه یا حرفاش،
حتی اگه یک بچه باشه.
۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۲ ۸ نظر
بوتیمار ...

بت

غرورم مثل بت در سینه جا خوش کرده میترسم
بلرزاند دلــم را ضربه هــای مهلک بـــعدی

اگر روزی توانستم بتم را بشکنم بی شک

تبر را می گذارم روی دوش آدم بعدی ...


----
امید صباغ‌ نو

۰۶ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۶ ۳ نظر
بوتیمار ...

نام

دی پیر میفروش که ذکرش بخیر باد 

گفتـا شراب نوش و غم دل ببر ز یـاد

گفتم بباد میدهدم بـاده نــام و ننگ

گفتـا قبول کن سخن و هرچه باد بـاد

۰۴ بهمن ۹۴ ، ۰۶:۳۳ ۳ نظر
بوتیمار ...

واقعیت

یک سوال اساسی مطرح است که
فرق بین واقعیت و حقیقت چیست؟

لقمان خالدی یک چیزی در این مورد گفت:
میگن یک آینه به نام حقیقت در دستان خدا بوده؛
این آینه میافته یا خود خدا می‌اندازتش و خرد و تکه تکه میشه
و هر تکه‌ی آن در یک جای دنیا می افته.
هر کدوم از این تکه ها یک واقعیت است که انسان ها باید اونها را پیدا کنند و کنار هم بذارند
تا به حقیقت برسند.

متاسفانه این کار خیلی سخته و
ولی کل داستان آفرینش همینه.

یک جاهایی فقط کافیه چند تکه ریز رو کنار هم بذاری تا به یک حقیقت برسی
و گاهی باید کل زندگی ات را صرف این کار کنی.
نمونه هاش زیاده.
۲۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۵۰ ۰ نظر
بوتیمار ...

انقلاب

ز انقلاب زمـانه عجب مـدار که چرخ

ازین فسانه هزاران هـزار دارد یـاد

۲۷ دی ۹۴ ، ۰۷:۱۶ ۰ نظر
بوتیمار ...

رضایت

خرقه زهد و جام می گرچه نه در خور همند
ایـن همه نقش می‌زنـم از جهت رضــای تــو

۲۴ دی ۹۴ ، ۰۷:۲۹ ۷ نظر
بوتیمار ...

نور

باز هم در به در شب شدم ای نور سلام ...

۲۱ دی ۹۴ ، ۰۶:۳۱ ۳ نظر
بوتیمار ...

نصیحت

معمولا هر موقع کسی رو نصیحت می‌کنم
با فاصله‌ی کمی،
گند میخورد به زندگی‌ام.

خلق را از دهن خویش مینداز بشک...
۲۰ دی ۹۴ ، ۰۶:۲۴ ۴ نظر
بوتیمار ...

خوب

خوب بودن
توی شرایط عادی هنر نیست.

لحظات سخت و دشوار
نشون میده چند مرده حلاجی!


پس بند کفشاتو محکم ببند برادر... 

۱۸ دی ۹۴ ، ۰۰:۳۳ ۶ نظر
بوتیمار ...

هدایت

اگه خودت بخوای
اون هم هدایتت میکنه
یا حداقل لوازمشو مهیا میکنه.


امروز شروع کار جدیدم، 
با یک گروه جدید بود .
و چقدر خوب بود که وقتی نماز شد،
همه بلند شدند و رفتند مسجد.
من هم باهاشان رفتم.


یا وقتی موقع ناهار
یکی حرف نامربوط میزد
حرفش رو جمع کردند.
(کلا نمیدونم چرا پسرها و مردها از حرف جنسی زدن لذت می‌برند. این خیلی مسخره است)


یا حتی آرامش رفتاری همکارت
که تازه امروز فهمیدی آخونده.


تو اینجور جاها
با اینکه ناهارش تخم مرغ است
و حقوقش هم زیاد نیست
ولی میتونی کار کنی و مطمئن باشی اون راضیه!

۱۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۶ ۹ نظر
بوتیمار ...

آشفتگی

دیشب داشتم چهار ساعت توی نت در مورد خودکشی
و انواع روش های آن مطالعه می‌کردم

امروز ورق برگشت؛
باید برم بیمارستان ها ببینم امروز چه اتفاق هایی افتاده
و متمرکز بشم روی آلودگی هوا

فردا باید برم تاکستان برای تصویربرداری


دنیای ذهنی آدم که آشفته باشه
همین میشه دیگه.


خدا رو شکر که مهندسی تمام شد...
خدا رو شکر...

۰۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۱۳ ۱۳ نظر
بوتیمار ...

شهامت

لحظه ی سختیه

وقتی طوری پیش کسی شرمنده ای که حتی روت نمیشه نگاهش کنی

و 

شهامت اینو نداشته باشی بری و بهش یگی

منو ببخش...


----

سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است

گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر

۰۳ آذر ۹۴ ، ۰۶:۳۱ ۳ نظر
بوتیمار ...

بازی

دوست دارم به اندازه ی همه ی بدی هایی که به همه کردم


به همه خوبی کنم

اما نمیدونم چطور؟!


بازی پیچیده ای است زندگی
کاش جدی تر میگرفتمش

و

صحنه ی کثیفی است دنیا

کاش در آن بازی نمیکردم


[ و این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست...
ای کاش می دانستند...]

۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۴ ۶ نظر
بوتیمار ...

سود

از اینکه کسی به بخش های مختلف زندگی نگاه سودجویانه داشته باشد 
خوشم نمیاد.

مخصوصا وقتی پای دوستی در میان است.
این جور آدمها کم کم به یک خودخواه تمام عیار تبدیل می شوند.

یکی ازم پرسید نقطه ضعف تو از دید دوستات چیه؟
گفتم نمیدونم. 
میپرسم میگم بهت جلسه بعد.

یکبار یکی بهم گفت خیلی ... .....م البته بعیده بارزترینش باشه. دلش سر یه چیزی پر بود.

دیروز از یکی دیگه از دوستام (همکارام) پرسیدم که چیه؟
گفت غر زیاد میزنی :(
دیدم راست میگه
یعنی سر کار زیادی ایراد میگیرم انصافا
باس بیشتر دقت کنم.

به نظر شما بارزترین نقطه ضعف من چیه؟!
خصوصی لطفا
۲۸ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۳ ۷ نظر
بوتیمار ...

وعده

قطع دوباره یک وعده ی غذایی میتونه زندگی رو بهتر کنه.
باور کنید.

مخصوصا اگر ناهار باشه
و مخصوصا اگه به خاطر این باشه که دوست نداشته باشی با یکسری آدم دور یک میز غذا بخوری
البته نه همشون
۲۴ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۱ ۱ نظر
بوتیمار ...

وانمود

این روزا همش دارم وانمود میکنم
وانمود میکنم که حالم خوبه و ناراحت نیستم
وانمود میکنم گرسنه نیستم
و وانمود میکنم خوشحالم ...

تا ازش خواستم سرم خلوت بشه، شد.
دیگه بقیه اش به خودم بستگی داره ...
چقدر دلم میخواد برم یه جای دور :(
چقدر دلم میخواد برم سینما یک فیلم رو پنج بار ببینم/

امشب هم پیاده روی ...

۱۹ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۵ ۶ نظر
بوتیمار ...

آهنگ

دیگه نه آقا محسن چاووشی، نه سیروان، نه حبیب جان
و نه حتی امیر عظیمی و سیامک عباسی و نامجو
نمیتونن حالم رو خوب کنند.
خارجی هاش که به کنار.

این هفت هشت سال هم ول معطل بودم باهاشون.

تو زندگی خیلی از این چیزا وجود داره
اشکالی هم نداره در زندگی این چیزا وجود داشته باش
ولی
زندگی ای که اینا توش باشه بی اشکال نیست...

۱۰ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۲ ۶ نظر
بوتیمار ...

رئیس

وضع مالی شرکت روبراه نیست
شاید نمونم و برم

اگه هم بمونم برای یک دیلیله و اون اینه که نمیخوام رییسم رو تو این شرایط تنها بذارم
شاید آدمی که بتونه مثل من بهش کمک کنه به همین راحتی ها گیرش نیاد و بره رو هوا کارها

از یک پارچه ابریشم هم میشه به عنوان یک کهنه استفاده کرد و هم یک لباس زیبا
من ابریشم نیستم ولی باید بدونه من دقیقا به چه دردش میخورم
حرف گوش نمیده...

حقوقم دو برابر میشه
ولی آخه
برنامه کودک ساختن هم شد کار!
حالا هرچقدر هم پولش زیاد باشه!

۲۹ مهر ۹۴ ، ۰۷:۰۱ ۱ نظر
بوتیمار ...

جوگیر

تا حالا شده گوش هات رو بگیرن نذارن یه چیزی بشنوی؟
حتما باید بعدش گریه کنی


لبیک گفتن خیلی سخته
چون اگه یکبار بگی
بعد عهد بشکنی
دفعه بعدش که بهت بگن بگو
فقط میتونی شرمنده باشی


-----


از جان خود بر ما مضایقه نکن.
آیا کسی هست که من را یاری کند؟
درد اینه که یه آدمه گنده هی از آدم درخواست کنه و
تو هیچ کاری براش نکنی.


چقدر جوگیر [یـ]م محرم ها

:(

۲۸ مهر ۹۴ ، ۰۶:۵۲ ۱ نظر
بوتیمار ...

دیشب

دیشب برای اولین بار برای تصویربرداری یک هیئت رفتم.
خیلی خسته بودم و داشتم آماده میشدم که از سرکار برم ولی چون امیر ازم خواست رفتم.
هرچند خیلی دور بود ولی خب تو این اوضاع بی پولیِ بعد از خرید و پاس نشدن دو تا چکی که از مردم دستمه و روی پولش خیلی حساب کرده بودم و بدقولی چندجای دیگه در پرداخت بدهیشون، میتونست کمک حالی باشه.

مداحشون نریمان پناهی بود.
رفتم و فیلم برداری به قول خودشون کلیپیشون هم تموم شد.
کلی تحویلمون گرفتن و این حرفا و گفتن هر شب برم.
ولی گفتم کلی کار ریخته سرم و واقعا نمیرسم بیام دیگه.
بعد اومد حساب کنه ولی هرچی با خودم فکر کردم دیدم نمیتونم این پول رو بگیرم.
یک میلیون بار حسین آقا برای ما کار کرده بعد من که تازه یکبار تازه اونم هیچ کاری نبوده که بگم خوشحالش کرده
بیام و پول بگیرم!!
حتی از اینکه اولش روی پول حساب کرده بودم هم بدم اومد.

-----

مومن آبرویش پیش خدا خیلی ارزش داره. به خاطر همین حتی اجازه نداریم گناهانمان را پیش کسی بگیم؛
وای به حال اینکه گناهان بقیه رو به کسی بگیم.
وای...

۲۵ مهر ۹۴ ، ۰۰:۴۹ ۰ نظر
بوتیمار ...