از:
پدری که در آستانه مرگ ایستاده است.
و عبور شتابناک زمان، به باور جانش نشسته است.
و حیات این جهان را پشت سر نهاده است،
و تسلیم روزگار گشته است.
و به نکوهش دنیا پرداخته است.

به:
فرزندی که دل به آرزوهای محال سپرده است.
و پای در مسیر نیستی نهاده است.
و به بندگی دنیا در آمده است.
و به تجارت غرور مشغول گشته است.
و زمین خورده و خاکمال شهوتها شده است.


تجربه عینی و آشکار من از بدعهدی و بی وفایی دنیا و طغیان و سرکشی روزگار از یک سو، و آغوش گرم و گشاده ی آخرت از سوی دیگر،
وادارم ساخت که تمام هوش و حواسم معطوف خودم باشد، لحظه ای چشم از خودم برندارم و به دیگری نسپارم.
فهمیدم که من پیش و بیش از آنکه مسئول مردمان باشم، وظیفه دار خودم هستم. و بر این دریافت و دغدغه ام عقل نیز صحه گذاشت و از افتادنم به دام هوای نفس، باز داشت. و تکلیفم را بی هیچ پرده و پیرایه ای روشن ساخت.


فرزند جانم!
وصیت و سفارش من به تو:
پروای از خداست،
و پای‌بندی به دستورات او.
و آباد ساختن دلت با یاد او.
و به چنگ آوردن دست‌آویز او ...


-------
آیین زندگی(وصایای امیرالمومنین به امام حسن مجتبی)، ترجمه و توضیح: سید مهدی شجاعی
بهترین کتاب زندگی. حتی هنوز دقیق یادم هست هشت سال پیش چگونه بدستم رسید.