وقتی من و امیرحسین پیش فرزاد موتمن بودیم تا
امیرحسین فیلمش را نشان او بدهد
بهتاش صناعی ها آمد و از ناملایمات اکران فیلمش گفت و چیزهایی که تعجب کردیم.

چند روز بعدش وقتی آقای مدیر ازم خواست که این فیلم را اکران کنیم،
خیلی عجولانه پیشنهادش را رد کردم. بدون اینکه  فیلم را دیده باشم.
خیلی طول کشید تا بالاخره توانستم هفته پیش برم و کار را ببینم:

نمیشه گفت فیلم خوبی نبود؛
یعنی همین که یک یا چند ایده خوب داشت برای فیلمش، کار را برای یک فیلم اولی قابل قبول میکرد.

باید قبول کنیم که ساختن فیلم در مورد تنهایی آدم ها سخت است و نیاز به شخصیت پردازی دقیق و ایده های ناب دارد.
ایده ی نابی مثل پسر جوانی که به جایی رسیده که میخواهد به مریخ برود چون بهانه ای برای ماندن در زمین ندارد.
یا دختری که به خاطر بدتیپ بودنش کسی با او دوست نمی شود.
و یا پیرمردی که به تنها دوستش نارو می زند و نامه های او را به معشوقه اش نمی رساند تا مبادا او را از دست بدهد.

فیلم در مورد این سه نفر است و دو سه روز آنها را روایت میکند. دو سه روزی که به یکدیگر کمک میکنند تا از تنهایی در بیایند و تازه میفهمند چقدر تنها هستند.

اما فیلم نقص هایی دارد. عدم پرداختن به جزئیات در شخصیت پردازی، بعضی شوخی هایی که از فیلم بیرون میزند، پیرنگ های ضعیف قصه و حتی کلیپی شدن قسمت هایی از فیلم چندتا از این نقص ها هستند. موسیقی ای که بی موقع می آید، زود بلند میشود و بی موقع می رود.
وسواسی که رها می شود و ...

به شدت توصیه میشود این فیلم را ببینید و با آن ارتباط بگیرید.
و چتری که روزی خواهیم فهمید نباید از آن استفاده کرد...
سه شنبه ۴ اسفند ساعت ۲۱ پردیس چارسو