ابراهیم حاتمی یکی از کسانی هست که سینما را فهمیده ولی نه خیلی خوب
و خب این یعنی از خیلی ها که فکر می کنند سینما رو فهمیدن جلوتره.
( فهم سینما مفهومی ماورای ادراک عقلی دارد و بیشتر به کار بستن و تجربه عملی آن مد نظر است و نه دانش نظری)
از اینکه در هر فیلمش پیشرفت و رشدش رو میبینم ذوق میکنم.
او قصه اش را میگوید، جذاب هم میگوید ولی لکنت دارد. چرا؟ چون میخواهد خیلی بگوید و خودش را تخلیه کند.
این باعث میشود ابراهیم حاتمی کیا را ببینیم و نه فیلمش را. عصبانیتش را ببینیم و نه فهمش را و این در حالیست که او هم فهم دارد و هم فیلم.
از همه اینها که بگذریم بادیگارد فیلم خوبیست چون آدم ها در آن هدف دارند، برایشان سوال پیش می آید و به دنبال جواب اند. خوشبختانه کارگردان جواب را دو دستی در اختیار مخاطب قرار نمیدهد و برایش شعور قائل میشود. دو راهی ها را نشان میدهد. آنها که کارشان در دنیا قضاوت است قضاوت میکنند و آنها که دنبال فهمیدن هستند فکر میکنند؛
فکر میکنند که بالاخره باید محافظ باشند یا بادیگارد؟ این سوال جدی فیلم است و دائما هم تاکید میکند که این دوتا فرق دارند. این سوال را برای تک تک شخصیت ها مطرح میکند.
پاسخش هم روشن است؛ او ارزشی برای یک بادیگارد قائل نیست و این از گفتمان و جهان بینی او ناشی میشود و چقدر من این نگاه را میپسندم.
سوالش از این بابت مهم است که مساله تک تک افراد جامعه است و فیلمش به خاطر این خوب است که میخواهد این سوْال را در تک تک افراد زنده کند.

اما چه چیزی برای او لکنت می آورد و از تأثیر خودش بر مخاطب می کاهد؟!
اولین چیز نداشتن بیان تصویری است. این از قاب بندی ها تا انتخاب بازیگر و لوکیشن و لباس مشهود است. حتی تدوین و موسیقی هم او را تنها میگذارند و اصلا صداگذار کار او وا خراب میکند.
دومین چیز وارد کردن حب و بغض و پررنگ شدن جریانات سیاسی متبوعش در فیلم است.
این حتی جلوی جهانی شدن فیلم را میگیرد
اما قصه و فیلمنامه به قدری خوب و جذاب است که باعث میشود این ضعف ها حداقل برای عموم محسوس نشود.

به هرحال توصیه میکنم این فیلم را ببینید و حتی دو بار ببینید.