یک. باشگاه دعوا(مشت زنی)

پرسش مهمیه. شاید ابتدایی باشه. شایدم شعاری به نظر بیاد:
"تو باید این احتمال رو در نظر بگیری که خدا دوستت نداشته باشه. هرگز نخواستت و احتمالا ازت متنفره."

یه چیز جالب وجود داره و اونم اینه که خیلی اوقات از چیزهایی بدت میاد یا رفتارهایی برات سواله اما دقیقا خودت داری اون کارها رو انجام میدی. فکر میکنی خودت نیستی و در واقع تایلر داره اون کار رو انجام میده ولی خودتی.
یه جایی کنترل تایلر اینقدر سخت میشه که برای اینکه همه چی رو روبراه کنی مجبوری خودتو حذف کنی.



دو. مرثیه ای برای یک رویا

هر آدمی به یه چیزی اعتیاد داره یا بهتر بگم عادت داره.
هنوز نمیدونم ولی به نظر میاد عادت حتی از نوع خوبش هم خوب نباشه. یعنی ارزش نداشته باشه.
مثلا ممکنه یکی به خوندن نماز اول وقت عادت کرده باشه و به صورت ناخودآگاه تا صدای اذان رو میشنوه بره سراغش و در مقابل یکی به نماز اول وقت ایمان داشته باشه و بخونه. اینا فرق داره ولی خب بیان تفاوتش سخته.
البته این بی ربط بود.
عادت ها میتونه زندگی آدم رو به تباهی بکشه و زیباترین اهداف زندگی رو تحت تاثیر خودش قرار بده. مواظب باش اسیر عادت نشی. عادت زندگی رو روتین و بی معنا میکنه.
زندگی یه نسل بالاترت پره از این عادت هاست.
تصمیم به کنار گذاشتن عادت ها میتونه اسمش توبه باشه. درِ توبه هر ثانیه بازه پس اونو به شنبه ننداز. همین الان بشین یه لیست از عادت های بدت بنویس و درجا بگو میذارمتون کنار.

[
من: (مخاطب: رای) بس است دیگر چقدر فاز نصیحت گرفتی در این پست!
رای کیست؟ همون که این مزخرفات را به من میگه. در رده نفس و ضمیر آگاهه ولی نه اونا.

]



سه.جنون

تو زندگی موقعیت هایی پیش میاد که در آن، همه ی اطلاعاتی که به دستت میرسه تو رو به این وا میداره که بر مبنای اون اطلاعات قضاوت کنی. اما معمولا یا همه اطلاعات به تو نرسیده و یا در جمع بندی اون ها اشتباه کردی. حالا این جمع بندی تو میتونه سر یک نفر رو ببره بالای دار یا دل یکی رو بشکونه.
این فیلم ها هستند که آدم ازش بدشون میاد؛ هی میگن زود قضاوت نکنید. بابا حداقل تو یکی بساز بگو اصلا قضاوت نکنید.
قضاوت خیلی کار سختیه. فرض کن وقتی دیکو میومد راسک تو اتاق بود و اونو میکشت. چقدر بد میشد؟! زندگی دیک واقعا به باد میرفت در نتیجه ی یک قضاوت سطحی. حالا بماند باربارا هم سر این قضیه کشته شد.



Moveis:Fight Club-Requiem for a Dream-Frenzy