تو رو به خدا برو برای خودت جیگیری ماهیچه ای بگیر یکم جون بگیری آخه...
مادرم همیشه می گفت آن قدر اَخم کرده ای پیشانی ات چروک افتاده است؛
آن قدر که دیگر حتی نمی توانی به نوه ات لبخند بزنی...
من که از اسفند دل خوشی ندارم
حالا تمام دل خوشی ام شده باز کردن تقویم
و روز چهارده اسفند
و جمله ای که یک نفر روی آن نوشته است...
پـ نـ: خیلی دلی از اسفند بدم میاد. شاید به خاطر کوتاهیش، به خاطر خستگی ـش، به خاطر تق و لقیش...
همچو آیینه
فراموشی افراد، هنر می خواهد.
تو هنرمند مباش؛
لااقل از بر من...
سال گذشته رفته بودم همایشی که براشون عکس بگیرم. تقریبا جمع کله بزرگ ها بود. اونجا بود که با شغل عجیبی آشنا شدم. قبل از شروع مراسم یک تیم پنجاه نفره خیلی شیک وارد سالن شدند و هر کدوم از افراد روی یک صندلی نشستند.
شغل این آدم ها رزرو بود. یعنی تا وقتی که میهمان آن صندلی نیامده بود روی آن می نشستند تا فرد دیگری آن جا را نگیرد. ظاهرا حقوق مناسبی هم داشتند.
دیروز در دانشگاه همایشی بود و من هم به عنوان یک سرباز موظف شده بودم حضور پیدا کنم و کاری انجام دهم. میهمان ها آمدند و همایش شروع شد. فقط میهمان اصلی که رییس دانشگاه بود دیر کرده بود. برگزارکننده ها هم که دیدند من بیکار برای خودم میچرخم و می ترسیدند صندلی ایشون پر بشه از من خواستند (بخوانید وادارم کردند) که صندلی ایشون رو پر کنم.
حالا یه سری خیر کله گنده که نشستم بغلشون دائم از من سوال می کردند که آقا شما کی هستی و برای چی اینجا نشستی؟! من هم اشاره میکردم به مجری که یعنی حواستون به برنامه باشد. حالا بماند که همین اتفاق سبب خیر شد.
پ ن: رییس دانشگاه از اینکه تونسته بودند روی صندلی من بنشینن، توی سخنرانیشون ابراز خوشحالی کردند.
غرورم مثل بت در سینه جا خوش کرده میترسم
بلرزاند دلم را ضربه های محکم بعدی ...
با خودم میگویم اگر وسیله ای که قرار است زندگی را قشنگ تر کند که هیچ؛
نگرانی هم ایجاد می کند و باعث ناراحتی نیز می شود؛
شاید بتوان از آن کمتر استفاده کرد.
الان یادم می آید که وقتی چهارسال پیش به علیرضا خرده می گرفتم که چرا همراه نداری، و او چیزهایی میگفت که من نمی فهمیدم، منظورش چه بود!!!
فعلا حرکت را شروع میکنم تا ببینم چه پیش می آید. شاید یک روز، شاید یکسال و شاید بیشتر ادامه پیذا کند. البته شبها سراغش می روم.
تجربه ترک اینستا و تلگرام هم دارم. فکر نمیکنم خیلی سحت تر باشه. این کار هم فقط و فقط برای خودم میکنم و دلایلی که دارمِ، و نه هیچ کس دیگری.
خیلی آجیل دوست ندارم ولی امشب آجیلی خوردم که تا سالها در خاطرم می ماند.
یک آجیل معمولی که خیلی چسبید چون یکی آن را خاص کرده بود