اولین کاری که بعد از دیدن این فیلم کردم
دیدن مجدد فیلم کلوزآپ کیارستمی بود.
کلوزآپ انقدر خوبه که الان دوست دارم به جای لانتوری از کلوزآپ بنویسم؛
ولی خب یک وقت دیگر در موردش مینویسم.
(شباهت شیوه روایی این دو فیلم)
اولین سوال این است که اصلا لانتوری یک فیلم است؟
و اگر پاسخ مثبت است از کدام قابلیت سینما استفاده کرده است؟
و اگر تصویر و بیان تصویری را یکی از عناصر اصلی سینما بدانیم، چه دستاوردی داشته است؟
تکلیف فیلمساز با موضوعش معلوم نیست. او میخواهد در مورد بخشش صحبت کند ولی ضعیف صحبت میکند؛
انقدر ضعیف که آخر فیلم باز کپشن می نویسد و ما را مجبور میکند که فکر کنیم: آره، ما یک فیلم در مورد بخشش دیدیم.
او میخواهد به همه چیز نوک بزند و به فراخور زمان در هرجای قصه اش این کار را میکند و همین باعث می شود کارش از ضعیف به خیلی ضعیف برسد.
باور کنید بخشش اینقدر مساله مهم و بزرگ و عمیقی هست که حین آن لازم نباشد در مورد یک عشق الکی مسخره، عذاب وجدان مجری قصاص، نگرش چهار پنچ قشر مختلف نسبت به اجتماع و ...، تناقض رفتاری جامعه، روزنامه نگاری، سیاست و ... حرف بزنی.
خب سرمان درد میگیرد انقدر حرف میزنی. صد و بیست دقیقه صحبت پشت صحبت، دیالوگ پشت دیالوگ و تازه جاهایی که سکوت است هم با آن موسیقی مسخره فالش پر میکنی!!
هیچ اشکالی ندارد که در سینما از یک شیوه جدید روایت استفاده شود و اصلا خوب است و کار را جذاب میکند. اما باید برای شیوه روایت دلیل داشت، منطق داشت. این همه تلاش سینما برای دستیابی به شیوه روایی بیهوده نبوده است، دلیل داشته. دلیلش مخاطب است. مخاطب خیلی مهم است و تو این حق را نداری کاری کنی که او به خاطر چرق چرق های بیخودی که از آن استفاده می کنی دیگر به سینما نیاید.
فکر کنم در زمانه ای باشیم که کسی از این که یکی خیلی احمقانه عاشق کسی شود تعجب کند. حالا شما بیست بار به شخصیت اصلی فیلمت بگو بگه: عاشقتم!!
خب باور نمیکنیم. نشانمان بده که عاشقشه. نگو نشان بده...
سینما دنبال تحقق اهدفی است که یکی از آنها حرف زدن در مورد چیزهایی است که نمیشود در یک سخنرانی یا کتاب ارائه داد. یک چیز درونی و اینکه یکی بخواهد چیزهای حال بهم زدنی را نشانمان دهد که قطعا تجربه دیدن آن تلخ است نقطه مقابل این هدف است.
حالا یک زمانی میگویی به خاطر مثلا عمق دادن به تلخی یک کار آن را نشان دهی؛ این اشکال ندارد ولی باید، باید در رسیدن به آن موفق باشی وگرنه نشان دادن سلاخی و امعا و احشا که کاری ندارد.
مثلا پازولینی در این کار موفق است یا حتی در درجه های پایین تر هم، سری فیلمهای اره موفق است چون برای نشان دادن دلیل قوی دارند.