دو ساله دادشم کلید کرده که یکی از مناسبت ها بریم
مسجد ملکِ بازار.
امروز رفتیم از صبح.
تا ظهر برنامه بود:
هی سخنرانی و هی مداحی.
کلا از هزار نفر حدودا ۸۵۰ نفر بالای پنجاه شصت سال داشتند.
غذا رو که آوردن اینجوری بود:
یک سینی غذا که نصفش شامل قیمه سیب زمینی و نصفش قورمه سبزی بود
و هر سینی برای سه نفر بود. (دهنی دهنی)
داداشم و دوستش و علی کوچولو افتادند با هم؛
من هم افتادم با دو تا پیرمرد.
کلا چهار تا قاشق خوردند باقی اش موند برای من.
الان زیاد حالم خوب نیست :)
ولی یکی از بهترین غذاهایی بود که خوردن